-
قاصـدک
پنجشنبه 13 بهمنماه سال 1390 18:48
قاصــــــــــــــــــــــــدک قاصــدک! هـــان، چه خبــــر آوردی؟ از کجا وز که خبر آوردی؟ خوش خبر باشی، اما، اما گرد بام و در من بی ثمر می گردی انتظار خبری نیست مرا نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس برو آنجا که تو را منتظرند قاصدک در دل من همه کورند و کرند دست بردار ازین در وطن خویش...
-
الی خانوم!!!
چهارشنبه 2 آذرماه سال 1390 11:43
امتحانو که گند زدم!!! اما تا دیدمت دوباره، رو از نو، روزی از نو!!
-
متهم...
سهشنبه 24 آبانماه سال 1390 12:21
خیلی وقته نیومدم، این وبلاگ شده واسه زمانیکه دلم میگیره... امروز روزه شادی واسه خیلی هاست، اما غم و غصه واسه من؛ هفته پیش عید قربان، این هفته عید غدیر. نمی دونم به کدوم گناه کرده یا ناکرده متهمم، خدا متهم به چیم؟ متهمم به دوست داشتن؟ نمی دونم، دو نفر باهم ازدواج کردن (آقا فرزاد و الهام خانم نادعلی زاده) خوشحال شدم،...
-
خدا ...
جمعه 4 شهریورماه سال 1390 00:13
منو ببخش دارم میمیرم دارم میمیرم، این چه کاری بود کردم.
-
Khodaye man.
چهارشنبه 2 شهریورماه سال 1390 17:16
Alan tu rahe Quchan, tu autobus dus daram, chap kone, bemiram. In che kari bud man kardam.
-
خدا
چهارشنبه 2 شهریورماه سال 1390 15:49
نمی دونم بزرگترین اشتباه زندگیمو کردم، هیچوقت خودمو نمی بخشم هیچوقت. نمی خواستم هیچکدومشون ناراحت کنم. خدا کمکم کن. مثل کسی که آدم کشته عذاب وجدان گرفتم. خدااااااااااااااااااااااااا.... حتی اگه یک بحث خیلی کوچیک کرده باشن. نه . خدا لعنتم کنه.
-
دلم شکسته است ...
یکشنبه 24 بهمنماه سال 1389 22:16
خدایا دلم شکسته است، آره خدا دلمو بدجور شکستن.
-
...
شنبه 23 بهمنماه سال 1389 16:42
گاهی وقتها چقدر ساده عروسک می شویم نه لبخندمی زنیم نه شکایت می کنیم فقط احمقانه سکوت می کنیم
-
امیر ...
یکشنبه 17 بهمنماه سال 1389 12:31
امروز روزیست یادواره چشم نهادن کوچک پسری که اکنون 21 بهار از عمر خود را گذرانیده و در جهت دریافت ویزای ورود به بالاترین درجات وجودی هستی قدم در عزم راستین خویش گذاشته و به عنوان رفیقی راستین سالیانیست در کنار من هست و امیدی در این تاریکی غفلت برای من ساخته ، ازینکه نتوانستم برایت کاری کنم ، بسیار شرمنده ام امیر جان...
-
سنگینی لحظات و فقط یک کلمه !
سهشنبه 12 بهمنماه سال 1389 17:31
سنگینی صدای سکوتم و بغض ناشیانه ام که مدتی است گلویم را می فشارد و بیشتر و بیشتر تا شاید و باید بترکانندش و انفجارش سکوتم را محو کند و اما نه . سنگینی لحظات ، دلتنگی ها و غصه ها و فشار ناشی از تحمل ناملایمتها مدتهاست همچون رفیقی شیشانه و همچون دوستی صمیمی دستم را گرفته است مرا با خود به سفر می برند ، سفرهای رویایی که...
-
پرواز !
سهشنبه 21 دیماه سال 1389 16:19
می گویند عشق گاهی پیش می رود گاهی پرواز می کند. با یکی راه می آید با دیگری به خشونت رفتار می کند. سومی را سرد می کند و چهارمی را هلاک می کند. همانند صاعقه در همان دم آغازین به پایان می رسد. قلعه ای را که شبانگاهان به محاصره در می آورد تا صبحگاهان تسلیم می شود ! چون هیچ نیرویی را یارای مقابله با آن نیست اینم یکجایی...
-
این
یکشنبه 19 دیماه سال 1389 11:40
یکجایی خوندم یادم نیست کجا بود (صاحبش راضی باشه ! ) بعضی عشق ها مثله قصه نوحه ( از ترس طوفان میان سراغت). بعضی عشق ها مثله قصه ی ابراهیمه (باید همه چیزتو براش قربانی کنی). بعضی عشق ها مثله قصه مسیحه (آخرش به صلیب کشیده میشی). اما بیشتر عشق ها مثله قضیه موساست (یه کم که دور میشی یه گوساله جاتو میگیره)!!!
-
امروز
چهارشنبه 15 دیماه سال 1389 23:07
امروز از هر روز دیگه ای بیشتر خسته شدم نمی دونم چرا ولی شدم !
-
غم
سهشنبه 14 دیماه سال 1389 23:02
بعضی وقتها نه بهتره همیشه بگم (غصه ول کن نیست)
-
بدون عنوان
سهشنبه 14 دیماه سال 1389 13:12
سلام واسه آدما خیلی چیزا مهم نیست ، مثلا" اینکه کسایی که ادعا می کنن ، باورش نکن بجاییکه پشتش باشن و بگن نه ، میگن اینطوری نبوده ، آره . کاش واقعیت چیزای دیگه بود کاش اونایی که فکر می کردند ، واقعا" می گفتن نه. کاش تو راهرو ها بجایی که سرشونو بندازن پایین سلام کردن یادشون می بود کاش فداکاریاشونو واسه خودشون...
-
لعنت
یکشنبه 12 دیماه سال 1389 08:32
لعنت به این روز لعنتی ؛ لعنت به امروز .
-
درد و زمان
پنجشنبه 2 دیماه سال 1389 15:10
می گویند که زمان همه دردها را درمان می کند ولی , هیچ دردی درمان نمی یابد بلکه فراموش می شود دستخوش اتفاقات روزانه یادت می رود که دردی داشته ای یا سعی می کنی یادت برو د... دیگر هیچ چیز تورا یاد دردت نمی اندازت هیچ صدای ، هیچ تصویری نمی تواند یاداور آن خاطرات باشد و احساس خوبی دست می دهد این فراموشی و همین که احساس کردی...
-
درد...
پنجشنبه 2 دیماه سال 1389 14:01
دلم گرفته 10000000 برابر همیشه ، اساسی یک دردی افتاده به جونم که نمی دونم . هر کی این فکرو می کرد راجبم مهم نبود . ولی اینبار یک کسی این فکرو کرد که ... کاش تو اینجوری فکر نمی کردی.
-
صدا ...
چهارشنبه 1 دیماه سال 1389 18:49
تموم دلتنگی من ، ١لحظه سکوت غریبانه ایه که با نامردی همبستر شده و وفا و دوستیو فراموش کرده و نطفه ای بسته شده ، که معلوله .
-
گربه ...
سهشنبه 30 آذرماه سال 1389 13:09
نقل از دختر شبگرد قصد داشتم نصیحتتون بکنم ولی دیدم فایده نداره.. . پس تصمیم گرفتم یه داستانی رو واستون تعریف کنم نمی دونم شاید شما درس عبرت بگیرید.. 2 تاگربه با هم ازدواج کردند اوایل زندگی عاشقانه ای داشتند اولین بچشون به دنیا اومد دوقلوهاشون هم به دنیا اومدن اولین قدمهای بچه هاشون پدر این خانواده به سختی کار میکرد و...
-
قصه تلخ قـــوربــــاغــــه هــا !!!! ...
پنجشنبه 18 آذرماه سال 1389 14:34
قصه تلخ قـــوربــــاغــــه هــا !!!! مارها قورباغه ها را می خوردند و قورباغه ها غمگین بودند قورباغه ها به لک لک ها شکایت کردند لک لک ها مارها را خوردند و قورباغه ها شادمان شدند لک لک ها گرسنه ماندند و شروع کردند به خوردن قورباغه ها قورباغه ها دچار اختلاف دیدگاه شدند عده ای از آنها با لک لک ها کنار آمدند و عده ای دیگر...
-
کوله پشتی تنهایی من
دوشنبه 15 آذرماه سال 1389 17:51
و عشقی باقی نیست , نه برای من , نه برای غم دلتنگی من. برای یتیمانه بودن کوله پشتی ام که خالیتر از هر عشقیست . ( خودم )
-
تنفر
دوشنبه 15 آذرماه سال 1389 17:44
و چشمان نا توان من از تر شدن و دلی که شاید دیگر نیست حتما مرده اگر این بار ترک بخورد ... باید خندید انگار خیلی عجیب مثل آدم های عجیب گفتم تنفر از فکر های متعفن شبیه ماموت کهنه تر از کهنگی گفتم تنفر از اندیشه های مرده از فکرهای ساکن از مطیعان مطلق ( قندیل )
-
من چه دانم؟
شنبه 13 آذرماه سال 1389 11:06
مرا گوئی کرائی کرایی کرائی من چه دانم چه دانم چه دانم چنین مجنون جرائی چرائی چرائی من چه دانم چه دانم چه دانم چه دانم مراگوئی به این زاری که هستی به عشقم چون بر آیی من چه دانم چه دانم چه دانم مرا گوئی چه می جوئی چه می جوئی دگر تو ورای روشنائی من چه دانم چه دانم چه دانم چه دانم منم در موج دریاهای عشقت مرا گوئی کجایی...
-
در مورد عشق
شنبه 13 آذرماه سال 1389 11:02
عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی. اما دوست داشتن پیوندی است خودآگاه و از روی بصیرت روشن و زلال.عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هر چه از غریزه سر می زند بی ارزش است و دوست داشتن از روح طلوع می کند و تا هر جا که یک روح ارتفاع دارد، دوست داشتن نیز همگام با آن اوج می گیرد. عشق در غالب دلها ، در شکلها و در رنگها...
-
آجیجونم !
جمعه 12 آذرماه سال 1389 21:00
دلــهـای پــاک ، خطـا نمیکنند . سادگی میکننــد . امــروز ، سـادگی پاکــتــرین خطای دنیاست !!! همین
-
دوباره نمی دونم
چهارشنبه 10 آذرماه سال 1389 12:49
دوباره نمی دونم اشتباه کردم ، یا نه ولی این بد دردیه افتاده بجونم ، مثل خوره داره میخورتم ، درده درد نمی دونمه . همین
-
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چهارشنبه 10 آذرماه سال 1389 07:17
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟...
-
نمیدونم
چهارشنبه 10 آذرماه سال 1389 00:10
نمی دونم چرا دوست ندارم بخوابم ، نمی دونم ، دیشبم به بدبختی خوابم برد
-
خدایا ...
سهشنبه 9 آذرماه سال 1389 23:55
خدایا دلم گرفته ، نمی دونم ، غصم شده ، بغضه داره می ترکه یعنی من چیکار کردم ، کاش می دونستم ، خدایا دلگیرم از دنیا ، اینم نوبت ماست دیگه ، کم درد داشتم اینم روش ، خداجون ولی بدون من ایوبت نیستم که صبر داشته باشم ، کمکم کن