-
بریدم
چهارشنبه 26 تیرماه سال 1392 01:43
بریدم... از همه چی...
-
خوف تنهایی
سهشنبه 25 تیرماه سال 1392 02:01
سخت ترین لحظات زندگی، زمانیکه آدم توی یک سکوت بدون مرز افتاده باشه، تو بیکران، همون زمانیکه تو یک دایره گیر کرده باشه!!! آره یک ضلع دایره، همون جایی که مداد توش گم شده، نمیدونم... ووو... چی میگم، نوشته هام شده هزیون، مثل خودم، نمیدونم، تو خودم گم شدم، چطور پیداش کنم؟ گم شدم... ارشد اومدنم هم که الکی... بیخیال...
-
تشنه...
دوشنبه 24 تیرماه سال 1392 23:18
تشنه محبت، آخر آخر آخر ...
-
دوست
شنبه 22 تیرماه سال 1392 23:31
دوست، معنی دوست یعنی چی؟ یعنی کسی که نه برای تو ولی به خاطر تو پات بمونه، لحظه لحظه اش، بخاطر خودت باشه، نه به خاطر تواناییات، زمانی از تو یادش نیاد که گیرت باشه. این دوسته؟
-
رفیق...
پنجشنبه 20 تیرماه سال 1392 15:49
میدونم یکی از دوستام داره اشتباه فکر میکنه :) مطمئنم، خ... اما اشکال نداره، رفیقه :) با مرام :)
-
نعمت..
پنجشنبه 20 تیرماه سال 1392 00:04
خیلی وقتا فکر میکنم به اینکه بزرگترین نعمت واسه یه آدم چی میتونه باشه، نتیجه هایی که قبلا گرفته بودم، فهمیدم اشتباه است، اما حالا... یک چند وقتیه، حالا فهمیدم که بزرگترین نعمت، شاد کردن دل یک دوسته. :)
-
امن سم
دوشنبه 17 تیرماه سال 1392 00:50
چی بگم؟ میدونم باز باوری نیست برای من، به تیمی که من اسمشونو گذاشتم، "امن سم" خوشحالم ولی به این دوستای جدیدم خیلی امیدوارم، فهمیده... عالی، الهی شکرت، مزه دوست خوبم داریم میچشیم... محبتشون فوق العادست... شکرت
-
سخته!
شنبه 8 تیرماه سال 1392 22:05
سخته! سخته آدم معمولی باشی ولی سعی کنی بار شادیو یک خانواده رو بکشی؛ سخته، تظاهر به شاد بودن سخته.
-
اتهام
جمعه 7 تیرماه سال 1392 18:57
این عادت شده واسه من که کسی نفهمه منو! و خوشم میاد ازین اتهامایی که به من زده بشه، دوست دارم :)
-
برگشتم!
پنجشنبه 6 تیرماه سال 1392 10:40
6 اردیبهشت 86، اولین نوشتم تو این وبلاگ بود، هرچند همه نوشته هامو پاک کردم، اما دوباره از الان میخوام اینجا بنویسم، اینجا واسه خودمو خودمه. اینجا یک زندگی دیگست واسم، اینجا بهترین جاییه که میتونم با خودم راحت باشم، بهترین جای ممکن...
-
گاهی...
یکشنبه 26 آذرماه سال 1391 02:06
گاهی اینقدر دلم میگره از دنیا. شبا تا دیر وقتم که بیدارم، خدا واسه چی اینطوریه؟؟؟
-
خدا
شنبه 18 آذرماه سال 1391 23:41
خدا جای حق نشسته... خدا می دونه من چقدر سختی کشیدم، چقدر بی طاقت بودمو ناراحتی کشیدم، اما لطف خدا همین بود که تورو پیش روم گذاشت، درسته تنهام گذاشتی اما، مهم اینه که من هیچوقت تنهات نمیذارم، همینطور که تاحالا نگذاشتم، حتی شده تو یادم.
-
قناد
جمعه 17 آذرماه سال 1391 12:42
قناد قناد قناد قناد قناد قناد قناد قناد قناد قناد قناد قناد قناد قناد قناد قناد قناد قناد قناد قناد قناد قناد قناد قناد قناد قناد قناد قناد قناد قناد قناد قناد قناد قناد قناد قناد قناد قناد قناد قناد قناد قناد قناد قناد قناد قناد قناد قناد قناد قناد قناد قناد قناد قناد قناد قناد قناد قناد قناد قناد قناد قناد قناد قناد...
-
پانوشت
دوشنبه 29 آبانماه سال 1391 14:43
روزی پانوشت خواهد نوشت که خواندن چشم بصیرت خواهد، بخوان میتوانی
-
وقتیکه بابام!!!!
چهارشنبه 26 مهرماه سال 1391 02:24
وقتیکه مهم نیستی، یعنی مهم نیستی دیگه که معنی نداری واسه کسی آقا مجتبی، 4 سال پیش باید میفهمیدی، اما اون موقع که اینطوری نبود؟ مهم نیست، مهم اینکه هنوز زندم :) کاش میفهمیدی زهرا خانم، چمیدونم، بیخیال. اما جاش اگه واسه خیلیا مهم نیستی، واسه بعضیا که واقعا لنگه ندارن، خیلی مهمی!!! پنجشنبه پیش بابام حرف خفنی زد! گفت...
-
هی دل!
یکشنبه 16 مهرماه سال 1391 01:02
هی دل چه کنم؟ ها ها ها ها ها؟ بگو؟ فقط میشه غصه خورد!
-
Yandex!
چهارشنبه 12 مهرماه سال 1391 11:08
امروز یک میل تو یاندکس باز کردم، واقعا چیزی از جیمیل کم نداره، کم کم شاید مهاجرت کنم به این یاندکس روسی!
-
غریبه
یکشنبه 26 شهریورماه سال 1391 00:28
غریبه دلم گرفته، غریبه یادته پشت 3 چرخه حسین خدا بیامرز چی نوشته بود؟ " غریبه غم مخور منهم غریبم " غریبه شب به شب کارم شده اشک ریختن، واسه این دلمم هیچ تحملی، ناراحت نیستم، اما دلم بدجور گرفته، راه تو و من باهم زیادی فرق داشته. چی بگم، مریضی مامان، فوت مادرجون، تنهایی بابابزرگ، تنهایی خودم، دلتنگی، احساسی که...
-
سوال؟
چهارشنبه 8 شهریورماه سال 1391 22:34
اینکه دوست دارم همه با هم خوب باشن، چیزه بدیه؟ من اشتباه میکنم اما فقط به همین فکر میکنم که همه باید با هم خوب باشن.
-
تولدم نامبارک
دوشنبه 23 مردادماه سال 1391 23:57
و این تولد همون وقتیه که دیگه نه مادر جون هست، این همون زمانیه که یک زلزله خیلیا رو مصیبت زده میکنه، چه مادر و پدرهایی که بچشون از دست دادن مثل مادرجون من و چه بچههایی که دیپه پدر یا مادر یا هر دوشونو ندارن، چه عمه و عموهایی تو زلزله فوت کردن، مثل عمه ها و عموهای خود من. و این مصیبت، همونیه که 20 سال دیگه یکی مثل من...
-
مادرجون...
جمعه 6 مردادماه سال 1391 22:47
تموم شد. تموم شدو دیگه بیتو نیستن شروع شد. تموم شد اون دست لرزونت، تموم شد اون درد پات، تموم شد وقتی واسه بابام عمه عمه میخوندی. یادمه وقتی چایی میریختی صدای لرزش استکانای چاییت، صدای نفَس نفَسِ، نفَسِ تنگت میفهموند با سینی چایی داری میای، بهت میگفتیم مادرجون چایی نریز، میومدیم دنبالت نزاریم، اما بازم یواشکی...
-
سلام Avira
جمعه 23 تیرماه سال 1391 01:17
بالاخره پاکش کردم، Avira نصب کردم، نمیدونم شاید، اما چرا اینقدر حس بدی دارم، اما Avast واقعا دوست داشتنی بود، مجبور بودم. Bye Avast, I LIKED YOU!
-
avast دوست داشتنی دیگر دوستت ندارم!
پنجشنبه 22 تیرماه سال 1391 13:42
امروز روزه بدیه، چون دارم با avast خداحافظی میکنم، آنتی ویروسی که بهش اعتقاد داشتم، حیف شد که اینم مارو تحریم کرد، حیف. خودم خیلی هارو avast ای کردمو شاید بیشتر از 50-60 نفر، اما حالا خودم دنبال یک آنتی ویروس دیگه ام! رایگان بودنش برام خیلی مهمه، چون سعی میکنم کپی رایتو رعایت کنم، حالا که فعلا نسخه رایگان comodo...
-
فرکانس
پنجشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1391 12:47
-
سلام.
سهشنبه 22 فروردینماه سال 1391 13:45
روم نشد سلام کنم، سلام
-
آز ریز
سهشنبه 22 فروردینماه سال 1391 13:20
سر کلاس بودیو ... اینقدر بد حال بودم که سر کلاس ...
-
خواب!
سهشنبه 15 فروردینماه سال 1391 13:18
نمی دونم خواب بودن بهتره، یا اینکه بیدار باشی؟ اما وقتی خوابی، فکر کنم آرامش بیشتری داری، دغدغه نداری، فقطم خواب مییبنی! پس لالا کن.
-
چرا؟
دوشنبه 14 فروردینماه سال 1391 22:02
نمی دونم چرا، خاطره تنها چیزیه که میشه بوسیدش.
-
تنها!
دوشنبه 14 فروردینماه سال 1391 02:44
قلم مرا تنها کرد و تو تنهاتر، نمی دانم با خود چه کرده ام، اما هرچه کردم، شد، نمی دانم قلم هنوز خاطره هایم را مینویسد یا نه، شاید، شاید مینویسد، هرچه هست بگذاریم تقصیر جوهر است که بی رمق شده طاقت ندارد، آری جوهر طاقت ندارد! برایش باید فاتحه خواند، و ب بسم ا... از آغاز فاتحه تا انتهایش را بی جوهر می شود خواند، اما نام...
-
محاسبات!
پنجشنبه 13 بهمنماه سال 1390 18:50
شرمنده استاد داوودیم که 3 ساله مثل یک خواهر کمکم کرده؛ و من و من خاک بر سر !×!×!×! این همه کمکم کردو حالا؟!!! جلوی دوستش شرمندش کردم؛ خاک بر سرم! آخه محاسبات 10 !!! خاک مجتبی خاک ! چرا نخوندی؟ چرا نخوندی؟ خاک!