ها؟

ها یعنی همین

ها؟

ها یعنی همین

دلم گرفت !

باز طبق معمول همیشه دلم گرفت , ساعت 4:42 دقیقه روز پنج شنبه 27/3/89

میگی چرا مجی جون ؟

وقتی کسی رو که دوست داری شخصی که براش کلی احترام قائلی , آره شخص بالایی مملکت خیالت جناب آقای ... , وقتی بهت میگه چون خیلی دوستت دارم , آره , میگه توی جلسه تصویب شده که بعضی دیگه نباید پشت کامپیوتر بشینن , منظورش کیاست ؛ منم به کار دانشجویی دیگه ای نگفتم .

حرفاش پرواضحه که دروغه , چطور ممکنه همچین چیزی تصویب بشه , به ماها نگن ؟

شایدم راست باشه , همین !

فکر کردی چی؟

درسته من خلم ، یک تختم کمه ؛ ولی نفهم نیستم ، اجازه نمی دم کسی هم سوء استفاده کنه ، همین .

مرگم نزدیک خواهد بود .

خدایا می دانم مرگم ، نزدیک است ؛ نزدیک تر از یک ساعت ، کم تر از یک ثانیه ، ثانیه ای که انتظار ها باید بکشم و انتظاری که وجودم را سرکوب خواهد کرد ، همین.

مجتبی سابق !

نظرم در مورد ارسال قبلیم (پایینی کاملا" عوض شده !) 

می گم من آدم دمدم مزاجیم ! 

باید دوباره بشم مجتبی سابق و می شم . 

جو گیر شدن بسه ! 

پست قبلیمم رو پاک نمی کنم مجی جون که درس عبرتی بشه واسه خودت !