ها؟

ها یعنی همین

ها؟

ها یعنی همین

ابراهیم...


2 روزه بد جوری دارم عذاب میکشم، فکرم یکسره مشغوله یک اسمه "ابراهیم"...

ابراهیمی که زیاد وقت نداره، 100 میلیون میخواد که عمرشو بخره...

100 میلیونی که تا آخر ماه رمضون بیشتر فرصت نداره،

نمیدونم، ولی تا الان 0 تا 100 اش، هنوز صفره صفره...

بریدم

بریدم...

از همه چی...

خوف تنهایی

سخت ترین لحظات زندگی، زمانیکه آدم توی یک سکوت بدون مرز افتاده باشه، تو بیکران، همون زمانیکه تو یک دایره گیر کرده باشه!!!

آره یک ضلع دایره، همون جایی که مداد توش گم شده، نمی‎دونم...

ووو...

چی میگم، نوشته هام شده هزیون، مثل خودم، نمی‎دونم، تو خودم گم شدم،

چطور پیداش کنم؟

گم شدم...

ارشد اومدنم هم که الکی...

بیخیال بابا...

زندگی چیز خوبیه، شایدم بد...

آسونه یا سخت، ولی هرچی که هست میشه نوشتش، میشه با نوشتنش آروم شد...

تشویش، اضطراب، نمیفهمم چم شده، یعنی چم شده بوده، خیلی وقته اینطوریم، 5 سال.

اما الان تو اوجش...

نمیتونم بنویسمو ننویسم آروم نمیگریم...

خوف برم داشته، خوف برم داشته، از تنهایی، از تنهایی که همه کس باهامه، از همون جایی که بی هیچکس، همه کسم همراهمه، چی بگم،

ای کس بی کسان، ای همه کسان، ای تنهای تنهایان...

از غمم تو دانیو تو فهمی...

مراد نمیخوام، توان میخوام...

کمکم کن...

تشنه...

تشنه محبت،

آخر آخر آخر ...

دوست

دوست، معنی دوست یعنی چی؟


یعنی کسی که نه برای تو ولی به خاطر تو پات بمونه،

لحظه لحظه اش، بخاطر خودت باشه، نه به خاطر تواناییات، زمانی از تو یادش نیاد که گیرت باشه.

این دوسته؟

رفیق...

میدونم یکی از دوستام داره اشتباه فکر میکنه :)

مطمئنم، خ...

اما اشکال نداره، رفیقه :) با مرام :)

نعمت..

خیلی وقتا فکر می‎کنم به اینکه بزرگترین نعمت واسه یه آدم چی میتونه باشه،

نتیجه هایی که قبلا  گرفته بودم، فهمیدم  اشتباه است،

اما حالا...

یک چند وقتیه،

حالا فهمیدم که بزرگترین نعمت، شاد کردن دل یک دوسته.

:)

امن سم

چی بگم؟

میدونم باز باوری نیست برای من،

به تیمی که من اسمشونو گذاشتم، "امن سم"

خوشحالم

ولی به این دوستای جدیدم خیلی امیدوارم، فهمیده...

عالی، الهی شکرت، مزه دوست خوبم داریم میچشیم...

محبتشون فوق العادست...

شکرت

سخته!

سخته!

سخته آدم معمولی باشی ولی سعی کنی بار شادیو یک خانواده رو بکشی؛ سخته، تظاهر به شاد بودن سخته.

اتهام

این عادت شده واسه من که کسی نفهمه منو!

و خوشم میاد ازین اتهامایی که به من زده بشه، دوست دارم :)

برگشتم!

6 اردیبهشت 86، اولین نوشتم تو این وبلاگ بود، هرچند همه نوشته هامو پاک کردم، اما دوباره از الان میخوام اینجا بنویسم، اینجا واسه خودمو خودمه.

اینجا یک زندگی دیگست واسم، اینجا بهترین جاییه که می‌تونم با خودم راحت باشم، بهترین جای ممکن...