ها؟

ها یعنی همین

ها؟

ها یعنی همین

وقتیکه بابام!!!!

وقتی‌که مهم  نیستی، یعنی مهم نیستی دیگه که معنی نداری واسه کسی آقا مجتبی، 4 سال پیش باید می‌فهمیدی، اما اون موقع که اینطوری نبود؟

مهم نیست، مهم اینکه هنوز زندم :)

کاش می‌فهمیدی زهرا خانم، چمیدونم، بی‌خیال.

اما جاش اگه واسه  خیلیا  مهم  نیستی، واسه بعضیا که واقعا لنگه ندارن،  خیلی مهمی!!!

پنجشنبه پیش بابام حرف خفنی زد! گفت آقا مجتبی روزیکه ازدواج کنی، من میرم واسه خودمون خونه رهن می‌کنم! تو هم بیا تو خونه خودمون!

شکه شدم!

یعنی از همون موقع همینجور  رفتم  تو فکر، این آقا بابای ما خیلی آقاست، خیلی.

هر چی دارم از بابام دارم، اینکه الان بقیه میگن تو فلانی تو کامپیوتر ... ، همش به خاطر بابامه، 6-7سالم که بود کامپیوتر داشتم، یعنی سال 75-76! البته شاید خیلی ها داشتن، اما کامپیوتر اون  زمان واسه  خود  من بود، یعنی نه واسه بابام، مثل خیلیای  دیگه، اینقدر خرابش کردم، که  به قول خود بابام  شدم، استاد کامپیوتر!

البته اینکه دیگران بهم افتخار می‌کنن، خودم خوشم نمیاد، اما اگه چیزی یاد گرفتم فقط بابام پشتم بوده و بس، هیچوقت هیچ کلاسی نرفتم واسه  کامپیوتر، قبل دانشگاه برنامه  نویسی  میکردمو طراحی سایت، فکر کنم دانشگاه واسه من هیچ سودی نداشت، 1 لیسانس الکی!

واقعا هم، فقط  یک پیشوند الکی!

اما این بابام بوده که تو نداریو مشکلات زندگیش، تو ورشکستگی و بدهیاش، اینطوری پشتم بوده، خداییش تکی بابا...

نمی‌گم دوست  دارم، نمی‌گم عاشقتم،  واقعا خجالت می‌کشم ازت که بگم، بابا می‌گم  نوکرتم بابا، عمری  لقمه دهن خودتو  گذاشتی واسه  زندگی من، که امیدت باشم، تلاشمو می‌کنم ناامید نشی ازم.

ببخشید واسه  تمام بدی‌هام، آقای پدر :) 

هی دل!

هی دل چه کنم؟

ها ها ها ها ها؟

بگو؟

فقط میشه غصه خورد!

Yandex!

امروز یک میل تو یاندکس باز کردم، واقعا چیزی از جیمیل کم نداره، کم کم شاید مهاجرت کنم به این یاندکس روسی!