ها؟

ها یعنی همین

ها؟

ها یعنی همین

عاشقتم خدا....

خداجون یادته اون روز رسیدم مشهد ، دم فلکه پارک پول نداشتم ، بیام خونه ، گفتم یعنی تا پیروزی باید پیاده برم ، گفتم کوش ، کوش اینیکه میگیی هوامو داری ؟ یادته ؟

همش 200-300 تومن تو جیبم پول بود اونم پولای از جنگ برگشته و داغون ! ، اگه از 3راه کوکا می خواستم برم خونه میشد 200 + 300 تومن+ 300-400تومنم تا خونه وای ساعت 11-12 شب یخ می زدم .

هوا سرد بود خیلی سرد ، یخ کرده بودم ، سرمای پارکم داشت میکشتتم ، اینو که گفتم نمی دونم کی منو برد جای تاکسی ها ؟ یک پیکان قراضه واستاده بود ناز کردم اولش سوار نشدم ! چند تا تاکسی دیگه هم بود ! اونا تا 3راه سوار نمی کردن ، واسشون صرف نداشت !

بالاخره خودمو راضی کردم سوار پیکان قراضه بشم !

سوار شدم ، گفتم 3راه گفت بفرمایید ، جوون بود ، تو ماشین بوی سیگار میداد !

ای فحشی که بهش دادم بدبختو !

رسیدم سر 3 راه پولامو جمع کردم دادم بهش ، گفتم بفرمایید دعا دعا می کردم بگه 100 تومن !

یکهو جا خوردم ، گفت ممنون ، صلوات بفرستید ، موندم چی بگم ، به قیافش نمی خورد اصلا" ، خیلی برام عجیب بود ، خیلی !!!

1بار دیگه گفتم بفرمایید !

گفت شبه عیده صلوات بفرستید ، خدا باورم نمی شد ، میزاشتی 5 دقیقه از حرفم بگذره ! بعد اینجوری شرمنده خودت میکردیم ها !

اون لحظه انگاری دنیا رو بهم دادن ، رفتم از زیرگذر اونور ، سوار تاکسی شدم پایداری پیاده شدم ! اومدم خونه !

با اینکه هفته بدی واسم بود ولی خوشحال بودم ، خیلی ، نمی دونم  چرا پولی نبود ولی ، 1چیزیو فهمیدم ؛ فهمیدم تو هستی ، مطمئنم کردی ، خدا دوست دارم ، عاشقتم .

نظرات 2 + ارسال نظر
قندیل خانوم شنبه 6 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:48 ب.ظ http://ghandil.blogsky.com

این اتفاق دقیقا واسه منم افتاده !
واقعا خدا جایی که اصلن انتظارشو نداریم دستمونو میگیره که حسابی شرمنمون می کنه به خاطر غفلت هامون....
به منم سر بزن همشهری!!

[ بدون نام ] یکشنبه 7 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 03:53 ب.ظ http://ghandil.blogsky.com

مرسی بهم سر زدی لینکت کردم که هوای همشهریمو داشته باشم!! آخه چرا واسه مطلبه بالات رمز گذاشتی ؟؟! چرااااا؟؟؟؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد