باز طبق معمول همیشه دلم گرفت , ساعت 4:42 دقیقه روز پنج شنبه 27/3/89
میگی چرا مجی جون ؟
وقتی کسی رو که دوست داری شخصی که براش کلی احترام قائلی , آره شخص بالایی مملکت خیالت جناب آقای ... , وقتی بهت میگه چون خیلی دوستت دارم , آره , میگه توی جلسه تصویب شده که بعضی دیگه نباید پشت کامپیوتر بشینن , منظورش کیاست ؛ منم به کار دانشجویی دیگه ای نگفتم .
حرفاش پرواضحه که دروغه , چطور ممکنه همچین چیزی تصویب بشه , به ماها نگن ؟
شایدم راست باشه , همین !
خدایا می دانم مرگم ، نزدیک است ؛ نزدیک تر از یک ساعت ، کم تر از یک ثانیه ، ثانیه ای که انتظار ها باید بکشم و انتظاری که وجودم را سرکوب خواهد کرد ، همین.
نظرم در مورد ارسال قبلیم (پایینی کاملا" عوض شده !)
می گم من آدم دمدم مزاجیم !
باید دوباره بشم مجتبی سابق و می شم .
جو گیر شدن بسه !
پست قبلیمم رو پاک نمی کنم مجی جون که درس عبرتی بشه واسه خودت !